کوهنوردی با رایان جون
سلام نفس های من
وقتی ازخاطرات بچگی م برای رایان تعریف میکنم انگار خودشو توی اون موقعیت قرار میده. مثلا گفتم کلاس دف میرفتم ادامه ندادم میگه منم میرم ادامه نمیدم. 😂
درباره کوهنوردی بچگیمون با باباجی گفتم که یک هفته هرروز میگفت کی میریم کوه. جانان گذاشتم پیش باباش و ساعت5 رایان بیدارکردم البته همون موقع پشیمون شده بود که نمیام. اما باید بلند میشد من اماده بودم. حرکت کردیم باصبحانه و دوچرخه. به سمت تخت جمشید، یه جاخواستیم پیاده بشیم چندتا سگ میچرخیدن که منصرف شدیم. جلوتر ازیه کوه تقریبا صاف وپر از خار بالا رفتیم و به علت لباس نامناسب رایان و تنهایی 10 دقیقه بیشتر طول نکشید😅😉
وقت صرف صبحانه و دوچرخه بازی رسید که دیگه گل پسر خسته بودن.
این نقاشیهای رایان شب قبل از کوهنوردیه، چندتا کوه کشیده که مااون بالاش هستیم، پایینی هم پراز ادم و ماشین شدن کوهها.فدای خنده هات
چندتا عکس هم ازکلاس ای مت خاله سارا انداخته
برات بذارم به یادگار
آخه چقدر عشق هستی مظلوم مندلم میخواهد همیشه برفراز قله ها باشی، راضی و سالم و موفق.
وقتی ازخاطرات بچگی م برای رایان تعریف میکنم انگار خودشو توی اون موقعیت قرار میده. مثلا گفتم کلاس دف میرفتم ادامه ندادم میگه منم میرم ادامه نمیدم. 😂
درباره کوهنوردی بچگیمون با باباجی گفتم که یک هفته هرروز میگفت کی میریم کوه. جانان گذاشتم پیش باباش و ساعت5 رایان بیدارکردم البته همون موقع پشیمون شده بود که نمیام. اما باید بلند میشد من اماده بودم. حرکت کردیم باصبحانه و دوچرخه. به سمت تخت جمشید، یه جاخواستیم پیاده بشیم چندتا سگ میچرخیدن که منصرف شدیم. جلوتر ازیه کوه تقریبا صاف وپر از خار بالا رفتیم و به علت لباس نامناسب رایان و تنهایی 10 دقیقه بیشتر طول نکشید😅😉
وقت صرف صبحانه و دوچرخه بازی رسید که دیگه گل پسر خسته بودن.
این نقاشیهای رایان شب قبل از کوهنوردیه، چندتا کوه کشیده که مااون بالاش هستیم، پایینی هم پراز ادم و ماشین شدن کوهها.فدای خنده هات
چندتا عکس هم ازکلاس ای مت خاله سارا انداخته
برات بذارم به یادگار
آخه چقدر عشق هستی مظلوم مندلم میخواهد همیشه برفراز قله ها باشی، راضی و سالم و موفق.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی