اورژانسی شدن و زایمان
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق
خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . .
تولدت مبارک
سلام پسر گلم
قرار بود16 اسفند به دنیا بیای اما انگار دیگه از تو شکم مامانی خسته شدی و صبح روز جمعه 8 اسفند ساعت 10.15 به دنیا اومدی.ماجرا از این قرار بود که صبح زودساعت 6.30 بعداز نماز که نیم ساعت خوابیدم کیسه ابم پاره شد و سریع با بابایی و مادر جون و خاله رویا رفتیم بیمارستان.
یک شب مارو نگه داشتن و روز9 اسفند بعداز ظهر بعد از اینکه آزمایش زردی ازت گرفتن و خداروشکر منفی بود مرخص شدیم.
حالم خیلی بد بود پف کرده بودم جای بخیه هام درد میکرد سینوسام به خاطر سردی اتاق عمل و حساسیت به داروی بیهوشی بهم ریخته بود. کلا تا 10 روز حال خیلی بدی داشتم.تا اینکه بخیه هامو کشیدم .
اینم عکسای روز اولت تو بیمارستان
پلک جهان می پرید
دلش گواهی میداد
اتفاقی می افتد
اتفاقی می افتد
و
فرشته ای از آسمان فرود آمد
تولدت مبارک