رایانرایان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره
زندگی مشترک مازندگی مشترک ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
جانانجانان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

رایان و جانان،تمام زندگی من

زندگی را باید زندگی کرد...

مهر95

1395/8/8 16:38
نویسنده : نسرین
296 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسلم سلام عمر من بخدا ازت معذرت میخوام اینقدر طول کشید که بیام وبلاگت و برات بنویسم. اصلا وقت نمیکنم. این مدت هم مشکلاتی پشت سر گذاشتیم که امیدوارم تکرار نشه.

ماشالا هزار ماشالا بزرگ شدی شیطون شدی باهوش و کنجکاو. الان که 18 ماهت شده فقط دلت میخواد باهات بشینم و بازی کنم. اصلا نمیذاری به کارهای خودم برسم اما شکر که سالم و سر حال هستی. تغییراتی که تو این مدت به چشمم اومده، اینکه سرعت دویدنت تندتر شده، کلمه هایی که بلدی و با خودت تکرار میکنی، به راحتی خودت میخوابی و احتیاجی نیست روی پا تکونت بدیم، برای بدست آوردن خواسته هات از هر ترفندی استفاده میکنی گریه یا لوس شدن...کارهای عجیب و خنده دار زیاد انجام میدی منم تا اونجایی که بتونم ازت عکس میگیرم. خیلی خیلی دوستت دارم ناراحتم که میکنی زود از دلم بیرون میاری با یه بوسه ی شیرین نه تنها با من بلکه هرکس دیگه ای هم که ناراحت کنی زود از دلش بیرون میاری آخه تو مهربون منییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.

الان هم که برات مینویسم خوابیدی و همه جا ساکته.

واکسن 18 ماهگی بنظرم خر است. آخه یک روز کامل نتونستی راه بری فقط گریه میکردی و تو تخت بودی طبق معمول هم خونه مامان جون بودیم. دلم میخواد از آرزوهایی که برات دارم بگم، البته سرنوشت هرچی باشه قبوله ها ولی منم دل دارم عسلکم. دوست دارم دندانپزشک بشی و تحصیلت خارج از کشور تو یک دانشگاه معتبر باشه. سالم باشی و پولدار بشی. به مادر هم بگو مامان جون به آقا هم بگو باباجی(همون باباحاجی)

 

بمیرم برات که اینقدر درد کشیدی

 

از دست کنجکاویهای شما دستگاه زیر میز گذاشتیم و همه کشوهای میز تی وی خالی کردیم. اما امان از شیطون کوچولو که یه راهی برای رسیدن به اهدافش پیدا میکنه

 

 

هر مدت یکبار به یکی از اسباب بازیهات خیلی علاقه نشون میدی و دلت میخواد هرجا میری باهات ببریش، یه اسب پلاستیکی نوستالژی مامان جون برات خرید که خیلی بهش علاقه داری و صداش میکنی م(مثل اول مریم، م با حرف صدا دار )

 

 

یه مدت دیگه هم یه عروسک که بابامجتبی قبلانا برا من هدیه خریده بود و به شما به ارث رسید صداش میکنی نینو

 

 

مردم میگویند مرد که گریه نمیکند، مرد که عروسک بغل نمیکند،...

فرزندم

مردم فقط میگویند، یک گوشت درب باشد و یکی دروازه. هروقت از همهمه ی دنیا دلت گرفت گریه کن،در هر سن و سالی که هستی.

هروقت کودک درونت را نیاز داشتی عروسکت را بغل کن تا درونت خالی شود از سنگینی مرد بودنت.

نگذار دنیا به کامت تلخ شود،نگذار حرفهای دیگران آرامشت را به هم بریزد. دوستت دارم تا بی نهایت

دل نوشته ای از نسرین محبی

 

دلنوشته هاو فیلمهاتو توی اینستاگرام برات میذارم

instagram.com/rayan_torkzad

یکی از کارهای دیگه ای که عاشق انجام دادنشی اینه که کیف مامان جون باز کنی و خالیش کنی

 

پاهاتو میگیری بالا تا دستت به چیزی که میخوای برسه، امتحان میکنی ایستادن و نشستن روی اشیای مختلفو

 

بعضی وقتها هم کودک درونت زنده میشه کودک من

 

عاشق این مدلی خوابیدنی البته فکر کنم اکثر بچه ها اینجوری باشن بهشون حس آرامش میده

 

وقتی پیله میکنی که باید لباس خرس مهربون بپوشی

 

 

زیاد اهل بیسکوییت  و کیک نیستی به جز مواقع گرسنگی

آخر شهریور تولد ارسلان پسر دخترخاله مامان بود که رفتیم و واسه هر دوتون تاج نمدی درست کردم

instagram.com/rose_art_gallery1

گالری هنری رز هنرهای مامان نسرین در اینستاگرام

 

آخر کلام هم از محرم امسال برات بگم و ...

هرسال یک عکس منتخب روز شهادت علی اصغر ع دارم امسال هم این عکس که خیلیها اعتقاد داشتن تاثیرگذار بوده

 

راهی کربلا ببینمت...

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان نفیسه
28 دی 95 14:32
عزیزم