رایانرایان، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره
زندگی مشترک مازندگی مشترک ما، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره
جانانجانان، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

رایان و جانان،تمام زندگی من

زندگی را باید زندگی کرد...

جا مانده ها

پسر عزیزم رایان جان. ازت عذر میخوام که دیر به دیر وبلاگتو به روز میکنم آخه خیلی کار دارم و فقط وقتی تو خواب هستی میتونم اینکارو انجام بدم.   یه سری عکس از این مدت جا مونده که واست میذارم.   تعزیه دهبید شب عاشورا         رایان و آراد ظهر عاشورا     رایان در حال خامه خوردن     اولین گردش در خیابان کارگر     ...
27 آبان 1394

حضرت علی اصغر یارت باشه

امروز دومین روز محرم سال1394 شمسیه. آقارایان گل گلاب مامان 7 ماه و 16 روز سن داره. به اتفاق خاله رویا رفتیم واسه لا لایی علی اصغر امام حسین. خیلی شلوغ بود و شما خیلی آروم بودی. بالالایی خوابت برد و واسه خودت هم لا لایی میخوندی. ایشالا خدا و ائمه نگهدارت باشن. از امروز تو رو به دست حضرت ابوالفضل سپردم.     لا لا لا لا..... بخوابه گل نرگس ...     ...
24 مهر 1394

اولین برخورد با لباسشویی

عزیزکم اولین باری که لباسشویی روشن در حال کار دیدی 7 ماه و 7 روزت بود. وقتی با چرخشش مواجه شدی اول ترسیدی و به عقب برگشتی . اما کنارت نشستم و طبیعی بودن اینکارو واست گفتم وقتی منو کنارت حس کردی رفتی سمتش و از اون به بعد باهاش بازی میکردی   ...
21 مهر 1394

روروک

از 6ماهگی کم کم گذاشتمت داخل روروک. خیلی دوستش داری تا میبینیش اشاره میکنی که بذارمت داخلش . معلومه که پسر مستقلی هستی و دوست داری به خودت تکیه کنی.      موزیک و رایان   رایان و کالسکه پسر همسایه     آرامش     رایان در تخت خواب     ...
9 مهر 1394

عشق مادر جون

مادر چون سلیقه ش خیلی خوبه. از تو خیلی عکس گرفته. چند تاشو واست میذارم.     رشددندانها     میوه خوردن   ...
9 مهر 1394

رویش اولین مروارید و آش دندان

رایان کوچولوی من در 15 شهریور یعنی شش ماه و هفت روزگی اولین دندانت نمایان شد. 1 ماه بود که شبها اروم قرار نداشتی و همش گریه میکردی. من بی تجربه هم نمیدونستم علتش چیه. تنهاکاری که از دستم برمیومد این بود که بیدار میشدم بغلت میکردم تا دوباره بتونی بخوابی. تااینکه الان دندونت بیرون اومده و خداروشکر اروم شدی. وقتی 5 ماهت بود ماما، بابا میگفتی. الان دده مادر هم میگی. البته صوت  های زیادی با چرخش زبونت تولید میکنی انگار که داری حرف میزنی. مادر جون باز هم به زحمت افتاد و در 17 شهیور واسه مغز بادوم آش دندون پخت. از صبح درگیر آماده کردن وسایل بودیم تاعصری اش رو پخش کردیم. راستی امروز وقتی دیدی مانتو پوشیدم که برم بیرون پشت سرم ...
20 شهريور 1394